هفتم اسفند را شکست بزرگ احزاب باید دانست و در مقابل، مردم بودند که سرافراز از این انتخابات بیرون آمدند. هفتم اسفند نشان داد که احزاب از داشتن بدنه اجتماعی در سراسر کشور به شدت محروم اند. مردم قبولشان ندارند، یا اینطور هم می توان گفت، کسانی دست حکومت بر سر مردم هستند که از مردم نیستند.

امروز هیچ گروهی نمی تواند ادعا کند که در انتخابات پیروز شده است، دولت از مردم در شهرستان ها شکست خورد، که به تعبیری این موضوع یک « نه » بزرگ و تلخ به سه سال وعده وعید است. در مقابل اصولگرایان نیز شکست بزرگی را در تهران متحمل شدند که نشان از عدم وجود جذابیت کافی در عملکرد آن ها دارد. شاید نبود یک گفتمان مشخص در اصولگرایی این روز ها بر همگان عیان شده است. اصولگرایان در مشهد و نسبتا در کل کشور حداکثر منتخبین مردم را بدست آوردند، اما واقعیت این است که مردم به آنها رای ندادند بلکه نمی خواستند غرب زدگان و خود فروخته های داخلی وارد خانه ملت شوند. خواسته اصولگرایی در افق سیاسی کشور مبهم است.

با پایان انتخابات مجلس دهم در دور اول و روی کار آمدن مجلسی در تقابل با دولت، مناقشات برای ریاست مجلس و تشکیل فراکسیون حداکثری بالا گرفته است. بسیار روشن است که احزاب چپ و راست تنها در صورت تشکیل فراکسیون حداکثری می توانند حرف خود را در این خانه به کرسی بنشانند.

اصلاحات به واسطه 30 نماینده نسبتا شاخص خود در تهران و همینطور برخی از شهرستان ها، از افرادی با تجربه در دهمین خانه ملت برخوردار است. در طیف مقابل، درست است که جریان اصولگرایی اکثریت کرسی ها را در اختیار دارد و همینطور پروژه مجلس دولتی زمین خورده است اما بیشتر آنها تجربه حضوری جریان ساز و فعال در مجلس را نداشته اند و حتی عده ای از مدیران دولتی بوده اند، که اولین تجربه حضور در خانه ملت را دارند.

علی ایحال داشتن فراکسیون اکثریت برای اصولگرایی امری مهم محسوب می شود، چرا که به واسطه آن می توانند علاوه بر اینکه نظرات افراد کم تجربه را تجمیع و جلب کنند، بلکه اکثریت افراد مستقل وارد شده به مجلس را جذب خود و فراکسیون مذکور کنند.

در این جدل ها یک نفر پاشنه آشیل محسوب می شود. فردی که اصولگرایان را رنجانده ولی در بین اصلاح طلبان هم جایگاهی ندارد. با فرض بر اینکه علی لاریجانی  با تمام نا مهربانی هایش در دایره اصولگرایی قرار دارد، وی می تواند نقش به سزایی در تشکیل فراکسیون حداکثری اصولگرایان داشته باشد. لاریجانی به خوبی می داند که برای اصولگرایان ریاست او بر مجلس، نسبت به عارف گزینه مناسب تری است. البته که جریان اصولگرایی می تواند به لطف دخالت علما، گزینه جدیدی را برای ریاست مجلس علم کند، اما این موضوع با نگاه به اصولگرایان راه یافته به بهارستان کمی بعید به نظر می رسد. حال با این وجود که اصلاحات مسندی بالاتر از رییس کمیسیون امنیت ملی را برای لاریجانی در نظر نگرفته است، روشن است که تنها راه باقی ماندن لاریجانی در سطح اول رجال سیاسی جمهوری اسلامی ایران، نزدیکی به جریان اصولگرایی است.

تعدادی از نیروهای لاریجانی به واسطه عدم وجود افراد کارآمد در جبهه مقابل، به لطف لیست اصلاح طلبان به مجلس راه پیدا کرده اند و امروز رکب آن ها به اصلاحات ضربه سخت و مهلکی است. باید این موضوع نیز مد نظر قرار گیرد که در صورت رفاقت مجدد لاریجانی با اصولگرایی، دیگر خودمختاری سابق را نداشته و فضای عملکردی و رویکردی او به شدت محدود می شود.

هفتم اسفند پیام خوش حال کننده ای برای دولت نداشت. مردم به تفکرات دولت 24 خرداد دست رد زدند و صدای این پیشامد برای دولتی ها زنگ خطر است، که سال سختی را برای دولت تدبیر و امید نوید می دهد، سالی که شاید طوفان نامهربانی با وزرا باشد و عمر تفکر موسوم به اعتدال را نیز به اتمام برساند.