دلخوشی های کمی در این سال ها وجود دارد، اصلا شاید طلسم شده ایم که اینقدر روزگار بد می گذرد، هرچند که از اوضاع ما بدتر هم زیاد وجود دارد. همین ساعت های آخر ظاهر کمتر کسی شیرین کامی را روایت می کند، خوشی هایمان کوتاه و زودگذر!

اینکه نمی توانیم از روز مره مان لذت ببریم دو جنبه داخلی و خارجی دارد، جنبه خارجی اش مسئولین بی تعهد و بی حیایی هستند که از نجابت مان سو استفاده کرده اند و می کنند، پاسخ سوال های مارا نمی دهند، کاهل اند، کم کارند، پررو هستند و در شرایطی که ما همکاری می کنیم، آن ها این را نمی فهمند که این همکاری ها کمی از سر ناچاریست، این خوب نیست، نمی شود به این همکاری ها بالید، این نتیجه درک تلخ مردم است از مسئولین بی لیاقت، نمی فهمند که ما هر کار می کنیم تا بتوانیم کمی شرایط را قابل تحمل کنیم!

جنبه داخلی هم ناشی از بی هنری خودمان است، ما چندین سال است که در پس پرده تاریک زندگی مان پنهان می شویم، پنجره را می بندیم و برای رسیدن به روشنایی هم تلاشی نمی کنیم! شاید حس نمی کنیم که فراز و نشیب ها باید در یک زندگی معمولی باشد! اینطور نیست که چون مشکلات زیاد شده ما غیر طبیعی زندگی می کنیم، نه! مشکلات بیشتری هم هست که ما به آن ها دچار نیستیم، مردم عراق سراسر دنیایشان مشکل است، اما زندگی را همانطور که هست پذیرفته اند و جلو می روند! به امید روزهایی که آفتاب گرم تر بتابد...خوشی ها در زندگی کوتاهند و زودگذر، این رسم تمام شیرینی های این دنیاست، هنر ماست که بتوانیم آن را ماندگار کنیم، با آن ها زندگی کنیم و مسیر روز مره مان را خودمان تغییر دهیم! در چنین حالتی حتی دیگر روز مره گی هم نمی کنیم! دنیایی قشنگ تر داریم با اهدافی که پیشروی ماست ...

آن بهترین، آن مقتدایی که واقعا توانسته دنیای خودش و مردمش را تغییر دهد، زیبا کند و هدف های پیشرو را نشان دهد و آن قله های بعدی و بعدی را هم فتح کند، آن به نظرم امام (ره) است، آن حضرت «آقا» است. وقتی مشکلات این انقلاب را از همان اول میشماریم، تعدادش از دست درمی آید، اما او و فرزند صالحش توانستند ادامه دهند و ادامه می دهند تا خیانت دوستان تمام شود، تحریم ها بگذرد، دشمن خسته شود و ما بر بالای قله عزت و اقتدار بایستیم و تمدن نوین اسلامی مان را رونمایی کنیم. دنیا همین است، سختی زیاد و فرصت کمی برای امید به آینده وجود دارد، شاید روزی دست پر قدرتت را ترور کنند، قطع کنند اما باید جوانه زد، رشد کرد و به آن رزونه روشنی خیره شد!

این روز ها که وارد حرم می شوم، فضا بسیار غمگین است، خالی از زائر، بدون صدا، ظاهرا بی روح اما واقعا پر از معنویت، همه مشکل دارند و اینجاست که منیت ها از بین می رود، در این نا امیدی ها مزه توسل چیز دیگریست! فضا واقعا پر از معنویت است، نه در حرم، هر جایی که دلداده ای باشد این نجواها و التماس های زیر لب شنیده می شود. شمس الشموس مایه دلگرمی همه ماست، اوست که کریم است و به ایران اسلامی ما کرامت را اعطا کرده، اوست که دستگیر ماست و اوست که ملجا درماندگان است و مظهر امید و محبت!

همین ساعت های پایانی سال 98، همین روز های بعد از ترور حاج قاسم سلیمانی، روز های مبارزه با کرونا، پیش رو را می بینم! زادروز همسرم را جشن گرفتیم، 28 اسفند هر سال تجدید روحیه است برای شروعی دوباره در سالی به امید رونق، چه در تولید چه در اشتغال و چه در هر چیزی که حضرت «آقا» می فرمایند. باید پیشروی کنیم، برای حرکت باید روحیه داشته باشیم و برای آن باید دلخوشی هایمان را بهانه حرکت کنیم. این تولد همسرم شیرینی بسیار دارد، خستگی یک سال با این خوشحالی و خوش شانسی خانوادگی که به نو شدن و بهار متصل است، در می آید.

امید یعنی همین! ما در سخت ترین شرایط یک زندگی عادی و طبیعی را داریم، نه بد بخت ترین هستیم و نه خوشبخت ترین، نه چشم آبی ها خوشبخت ترین اند و نه رو سیاهان آفریقایی بد بخت ترین، در شلوغی دهلی هم زندگی هست، عشق هست و امید جریان دارد. همه اش بسته به انتخاب نوع نگاه ما به زندگی است، می شود فردی را انتخاب کرد، با او زندگی کرد و لذت برد، و می شود هم فردی را انتخاب کرد، زندگی نکرد، زجر کشید و با شلیک به آن خاتمه داد. تفاوت زندگی نجفی با بقیه همین نگاه به زندگی است. سیل آمده یکی ناله کرد یکی با امید برای کمک دوید، به داد سیستان، لرستان و گلستان رسید، دیگری غم فراق حاج قاسم گوشه گیرش کرد، آن یکی دست روی شاسی گذاشت و با امید دست سنگینی به صورت دشمن گذاشت. زندگی ما همین است، باید دقت کنیم به کدام سمت نگاه می کنیم، پس پرده تاریک یا رو به پنجره و در تلاش برای گشودن دنیای جدید!