حسین یک شخصیت حماسی است، اما حماسه انسانیت، حماسه بشریت، نه حماسه قومیت، سخن حسین، عمل حسین، حادثه حسین، روح حسین، همه چیز حسین هیجان است، تحریک است، درس است، القاء نیروست، اما چه جور القاء نیروئی؟ چه جور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلاً به یک قوم بخصوص منتسب است؟! یا از آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلاً عرب است و غیر عرب نیست؟! یا به قول بعضی از ایرانیها از آن جهت که مثلاً زنش ایرانی است؟!
اساساً در وجود حسین یک چنین حماسه هائی نمی تواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسین هم همین است. چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حماسه هاست کمتر افراد می توانند او را بشناسند. حالا ببینیم که واقعاً چگونه است؟ شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسین بن علی از نظر شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه یعنی جنبه های انسانی نه جنبه قومی و ملی پیدا نخواهید کرد.

چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم؟ و چرا باید همیشه جنایتهای کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن علی از آن جنبه ای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهائی که به نام حسین بن علی می دهیم و می نویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه می کنیم، در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر جنبه جنائی آن می چربد. و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی می چربد پس باید اعتراف کنیم که یکی از جانیهای بر حسین بن علی ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحه اش را می خوانیم، و صفحه دیگرش را نمی خوانیم. جانیهای بر امام حسین آنهائی هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و می کنند.
حسین را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین که فقط این تن نیست، حسین که مثل من و شما نیست، حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زنده تر می شود. دستگاه بنی امیه خیال کرد که حسین را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین از زنده حسین مزاحمتر است، تربت حسین کعبه صاحبدلان است. زینب هم به یزید همین را گفت. گفت اشتباه کردی، کد کیدک واسع سعیک، ناصب جهدک فوالله لاتمحوا ذکرنا، و لاتمیت و حینا(9)هر نقشه ای که داری بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی برادر مرا بکشی و بمیرانی، برادر من زندگیش طور دیگر است، او نمرد، بله زنده تر شد.
در آن وقت مرثیه گوها مثل مرثیه گوهای حالا نبودند. کمیت مرثیه گو بود، دعبل خزائی مرثیه گو بود. همان دعبل خزائی که گفت پنجاه سال است که من دار خودم را بدوش کشیده ام. او طوری مرثیه می گفت که تخت خلفای اموی و عباس را متزلزل می کرد. او که محتشم نبود شعرای ما چرخ و فلک را مسؤول شهادت حسین دانسته اند، کمیت که این جور نبوده، یک قصیده که می گفت دنیا را متزلزل می کرد، ولی با تاریخچه حسین، با نام حسین، با مرثیه حسین.
دیدند عجب! قبر حسین هم مصیبتی برای ما شده است، تصمیم گرفتند که قبرش را از بین ببرند، قبرش را خراب کردند، تمام آثار آن را محو کردند، پستی و بلندیهای زمین را یکسان کردند به محل قبر آب انداختند بطوری که احدی در آن سرزمین نفهمد که قبر حسین در کدام نقطه بوده است، اما مگر شد؟ حتی روی آوردن مردم به آن بیشتر هم شد.
#ماه_محرم
#کتابخوانی
#شناخت_حسین
#شهید_مطهری 
#مرتضی_مطهری